آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

پسرم به کی سلام میکرد

چند روزی با مادروپدر و برادرم به اتفاق همسرم وآروین و آریانا رفته بودیم ویلای شمال  یه روز صبح که بیدار شدم دیدم آروین رفته جلوی درب ویلا و سرشو چسبونده به شیشه و هی سرشو تکون میده و تند تند میگه سنام  سنام سنام ...(سلام) تعجب کردم رفتم جلو تا ببینم داره به کی سلام میکنه دیدم گنجشکها یکی یکی می نشتند رو تراس و می پریدند آروین هم به هرگنجشکی که می نشست رو زمین سرشو تکون میداد و میگفت سنام   ...
24 ارديبهشت 1394

کی گفته دخترا آرومتر از پسرا هستند سالی که نکوست از بهارش پیداست

تا پیش از این فکر میکردم دخترا آرومتر از پسرا هستند و من با فرزند دومم که دختره مشکلات مربوط به شیطنتای آروین رو ندارم اما خوب الان که تازه  4 ماهشه شده دارم کم کم متوجه میشم که سخت در اشتباه بودم چرا که تنها چیزی که باعث خنده و قهقه های بلند دختر 4 ماهه من میشه شیطنتای داداش دو ساله اشه .شاید باور نکنید اما به محض اینکه آروین سر وصدا کنه یا یک چیزی رو پرت کنه آریانا از خنده غش میکنه جالب اینجاست که اگه کس دیگه ایی همون موقع کار آروین رو تکرار کنه آریانا اصلا نمیخنده اما برای آروین غش و ضعف میکنه  امروز پدرم عصر اومده بود آروین رو ببره خونه اشون من داشتم  بلوز و شلوارک آروین رو اتو میکردم  که پاش کنم تا با پدرم بره ..پدر...
18 ارديبهشت 1394

بچه دو ساله هم دیگه میدونه عابر بانک واسه چیه ....

 امروز داشتم با کامپیوتر کار میکردم که آروین با ماشین کوچولوش اومد کنارم ایستاد بعد شروع کرد به شیطنت و داشت ماشینشو میکشید رو صفحه لبتاب که بهش گفتم نکن مامان خرابش میکنی دیگه پول ندارم دوباره برم بخرم گفت هقاب (خراب)شد میرداد (منظورش مهرداد باباشه ) کالت (کارت ) میکشه میخله (میخره) ...
18 ارديبهشت 1394

اینم نتیجه تماشا کردن کارتونهای جدید!!

امروز تلویزیون داشت کارتون بن تن میداد من چند وقته که دارم با آروین صبحها تلویزیون نگاه میکنم فکر کردم شاید تماشا کردن کارتون باعث بشه کمی از شیطنتاش دست برداره و حداقل توی روز یکی دو ساعت هم آروم بشینه تلویزیون ببینه وسطای کارتون بن تن یه دفعه دیدم آروین اومده تو آشپزخونه و از من آویزون شده که توفنگ منو بیده بیا بیریم اوتاق خواب توفنگمو از تو بسائلم بیده خلاصه انقدر اصرار کرد که من هم مجبور شدم ظرفا رو نصف کاره ول کنم برم اتاق خواب تفنگشو از تو وسائلش در بیارم بهش بدم بعد رفتم تو آشپزخونه بقیه ظرفا رو بشورم که دیدم صدای شلیک تفنگ آروین میاد برگشتم تو پذیرایی ببینم داره چکار میکنه دیدم وایستاده جلو تلویزیون و همانطور که تو تلویزیون بن تن دار...
18 ارديبهشت 1394

یک روز کاری در بیمارستان با حضور آروین

الان مرخصی زایمان هستم اما به مدیر بیمارستان قول داده بودم  به خاظر لطفی که به من داشتند هرزمان که به من نیاز داشتند تو بیمارستان حاضر بشم دیروز باید میرفتم بیمارستان چون از معاونت درمان زنگ زده بودند و یک سری اطلاعات بیماران رو میخواستند من هم باید به قولم عمل میکردم مجبور شدم آریانا رو پیش مادرم بزارم و آروین رو با خودم ببرم بیمارستان اولش همه چی خیلی خوب بود اما امان از اون وقتی که آروین شروع کنه به شیطنت یک سری مدارک بیماران رو پرینت گرفتم تا برای مطالعه و ثبت برای معاونت درمان ببرم خونه ... با هر یک پرینتی که میگرفتم و با بلند شدن صدای دستگاه آروین بدو بدو میرفت سمت پرینتر  و داد میزدء... نفت توش....ء.... اومد بیون(بیرون).. بع...
16 ارديبهشت 1394

کی به کی میگه بی جنبه !!!!!!!!!

چند شب پیش با برادربزرگترم و همسرشو پسرشون  عرشیا بعد از شام رفتیم پارک نزدیک خونه امون خوب چون دیر رفته بودیم تقریبا تا ساعت 12 و خورده ای شب تو پارک بودیم آروین هم که ماشالله اگه تا صبح هم تو پارک ولش کنیم تا لحظه آخر میخواد از فرصت استفاده کنه ونمیزاره تاب سرسرها حروم بشن اون شب با وجود اینکه توی طول روز اصلا نخوابیده بود تا 12 نصف شب حتی پلک هم بهم نزد وقتی میخواستیم برگردیم باید یه آهنربای بزرگ میاوردیم تا از تو زمین بازی  به زور بکشیمش بیرون اما باز بدو بدو میرفت سمت زمین بازی ... انقدر اینکار رو تکرار کرد که برادرم  با صدای بلند داد کشید آروین برگرد وگرنه وای به حالت ... بعدش من رفتم سمتش تا دستشو بگیرم بیارمش بهش گفتم ...
16 ارديبهشت 1394

اونایی که آروین رو دوست دارند میتونند بهش رای بدن

اینم عکس آروین تو جشنواره عکس استودیو سها هر کی آروین رو دوست داره میتونه بره بهش رای بده عکس آروین حیدری لباس گربه تنشه  همین عکسی که اینجا گذاشتم  کافیه این آدرس رو تو گوگل سرچ کنید بعد رفتن به آدرس زیر عکس آروین حیدری رو که به ترتیب حروف الفبا هم اومده پیدا کنید و شماره 5 رو بزنید احتمالا ازتون میخواد یک عدد یا حروفی رو هم بعد رای گیری تو یه کادر وارد کنید بعدش هم بهتون میگه که رای گیری با موفقیت انجام شد http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=10   ...
14 ارديبهشت 1394

دارم اسب سواری میکنم

دخترم آریانا به محض اینکه سه ماهش پر شد تونست برگرده و اولین تلاشهای خودش رو برای حرکت کردن به شکل سینه خیز شروع کنه الان طوری شده که حتی وقت پوشاک کردنش یکی باید بگیرش تا من بتونم پوشاکشو ببندم دقیقا شبیه نوزادی آروین تا میذارمش زمین سریع بر میگرده دیروز گذاشتمش تو پذیرایی تا برم تو آشپزخونه پستونکشو بشورم بیارم برگشتم دیدم آریانا برگشته به شکم روی زمین آروین هم نشسته پشتش میگه دانم (دارم )اسب سواری میکنم خیلی اعصابم خورد شد به آروین گفتم یه دقیقه هم نمیتونم تنها ولتون کنم بالاخره من از دست شما دو تا دیوونه میشم ..آروین هم خندید و گفت مامان دیوونه   ...
14 ارديبهشت 1394

این پسرا عجبا موجوداتی هستند ازهمون بچگی......

رفته بودیم خیابون بهار برای آروین لباس بگیریم اصلا نمیشد کنترلش کرد یا جلوتر از ما میدوید یا میرفت بالای جدولا ماشالا از هیچ مغازه ای هم نمیگذشت از جلو ی هر مغازه ایی که رد میشدیم میرفت تو و ما باید کشون کشون درش میاوردیم ....تومغازه ها هم که لباسها رو با چوب لباسی شون از تو رگالها بر میداشت میاورد میذاشت رو میز فروشنده خلاصه به غلط کرد ن افتادیم که چرا این نیم وجبی رو هم با خودمون آورده بودیم ....موقع برگشت جلوی جدول کنار خیابون یه دختر سه چهارساله ایی که به نظر از آروین یکی دوسالی بزرگتر بود ایستاده بود دیدم آروین رفته خم شده تو صورت دختره با خنده بهش میگه هه  هه ه.. بچه دماغو ...چتولی(چظوری) بچه دماغو؟؟؟؟؟؟؟؟ &...
12 ارديبهشت 1394

آقا دزده!!!

دیروز رفته بودیم خونه مامانم اینا آخر شب داشتیم برمی گشتیم  جلوی درب خروحی همه داشتندخداحافظی میکردند آروین هم بغل خواهرم بود یه دفعه همانطور از بغل خواهرم خم شد و گوشی آیفن رو برداشتو گفت انو سنام آقا دوزده من دلو باز کدم بیا تو (ترجمه: الو سلام آقا دزده من درو باز کردم بیا تو) ...
11 ارديبهشت 1394